نمی دانی چقدر خوشحالم که مخاطب اورامان نیستی!

اورامان خانه من است،بی تو!برای من!

شاید خرده بگیرند از نوشتن برای تویی که نمی خوانی،اما ننوشتن هم سنگینی بار این سکوت را بر من افزون می کند!

قلمم ناتوان شده!سر ناسازگاری گذاشته!تاب آوردن در این سنگینی سکوت توانی می خواهد!اما من خسته ام!خسته تر از همیشه و این سکوت بی تابم کرده!

سکوتی به اندازه یک عمر و ظاهری تهی!تهی از امید!

میان من و تو فرسنگ ها فاصله است!فاصله ای به اندازه دوری افکارمان!

و دل هایی دور!دورتر از یک دنیا!

و تو نخواهی خواند!همان طور که من نخواهم ماند!عزم سفر دارم!سفری بی تو!چقدر خوشحالم که نیستی و نمی بینی رفتنم را،آن هم این گونه تنها!

تنهای تنها!این تنهایی به وسعت شروع یک احساس است!احساسی که در کنارت مرد و اکنون بی تو جان می گیرد!

نمی دانی پذیرش این سختی چقدر شیرین است!با همه تلخی که گذر این روزها بر دلم نهاده!

می روم تنها!تنهای تنها!و خوب است که نمی خوانی!یادم می آید از انتظار می گفتی،انتظار خواندن نوشته های من!و حالا محرومی!از نوشتن،بودن و حتی خواستنم!این حریت را به دنیایی نمی بخشم!

تو هم بنویس!برای من!بی آنکه مخاطبت باشم و بی آنکه خشمت را بدانم و درک کنم!

آزاد باش!آزاد و رها!

و می دانم که محدودیت زمان را درک می کنی!در سوگ زمان از دست رفته امروزت را به تاراج غم مده!

من می روم!و نمی دانی چقدر تشنه این تنهایی ام...

نظرات 8 + ارسال نظر
امین شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ب.ظ http://amindehdarian.blogfa.com

هم می خوانم و هم مخاطب قرار می گیرم و نخواهی توانست بر من خرده بگیری. این رسم رفاقت ماست

اللهیار یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ

چند سوال:

۱- این مخاطب خاص بود یا عام اونوقت؟
۲- میتونی بین این پست و پست مجنون شدن رابطه‌ای برقرار کنی؟

۱-وقتی نیست و نمی خونه پس عامه!
۲-حتمن بین تیر برق و کوه ارتباطی هست؟

مسعود یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:20 ب.ظ

تنها...انتظار...سکوت....خشم...احساس...من...تو...
باز هم باید عذر مرا بپذیری! توان اظهار نظر برای این جملات را تدارم.
تا بعد

آدمک باران یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:27 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

در سوگ زمان از دست رفته امروزت را به تاراج غم مده.
زیبا می نویسی.

اللهیار یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:19 ب.ظ

اون موقع هم که کسانی پستها رو می‌خوندند یادم همه چیز عام بود! اگرچه مسیر تیرهای چراغ برق از کوه عبور میکنندََ اما واقعا میتونی بین این پست و پست مجنون شدن رابطه‌ای برقرار کنی؟

نه!
نمی تونم رابطه ای برقرار کنم!
یه کم دقیق تر هر دو تا پست رو بخون،متوجه می شی چرا نمی شه رابطه ای برقرار کرد،اگه متوجه شدی،حاضرم به عنوان جایزه برای یه پروژه ی دیگه کمکت کنم!(چون مطمئنم متوجه نمی شی این رو می گم;) )

خاتون سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ب.ظ http://khatoonaz.blogfa.com

این زمان است که میگذرد
تند تند میگذرد
و از ما سبقت میگیرد
هر کاری هم که کنیم
نمیتوانیم از ان جلو بزنیم
شاید تنها کاری که میتوانیم بکنیم
این باشد که بنشینیم و گذر ان را نظاره کنیم

مسعود سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:58 ب.ظ

یادمه قرار بود یه پست در مورد اورامان بذاری!
خیلی کنجکاوم ببینم حدسی که من در مورد معنی اورامان زدم درسته یا نه؟
تا بعد!

یه پست دیگه هم قرار بود بذارم،یادمه،اما به شدت درگیرم!چشم!رو چشمم!

حنظله چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ب.ظ

.........
...............
..........
زیاده جسارت است!
حنظله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد