بدون شرح!!!

    

                      

...

وقتی با صدای بسته شدن در از رفتن پدر مطمئن شد ، سراغ کیفش رفت و پاکت سیگار را بیرون آورد و به سمت آشپزخانه رفت .

کشوهای کابینت را زیر و رو کرد ، اما کبریت را پیدا نکرد . با فندک اجاق ، گاز را روشن کرد و همانطور که سیگار را با لب هایش نگه داشته بود ، سرش را خم کرد تا سیگار را با شعله اجاق روشن کند.

صدای جیز جیز موهایش را که در مجاورت شعله می سوخت شنید و سرش را عقب کشید.

سیگار را در دستش گرفت و با دست دیگرش دستی به موهایش کشید .

زیر سیگاری را از بوفه برداشت و به طرف اتاقش رفت . جلوی آینه ایستاد و با دقت موهایش را ورانداز کرد .با کمی قیچی کاری می توانست بدون آنکه به مدل موهایش لطمه بزند ، آثار سوختگی را از بین ببرد .

سیگار را به طرف لبش برد و پک محکمی به آن زد و با فشار دود را به ریه اش فرستاد . بعد آرام لب هایش را از هم گشود و بازدمش را به سمت چهره نقش بسته در آینه هدایت کرد .

سعی کرد همه دود را خارج کند . بعد به دقت به دندان هایش نگاه کرد . دندان هایش چه زود رو به زردی گذاشته بود .

نگاهی به سیگار روشن انداخت و بعد پک بعدی ...

حالت لب هایش داشت کم کم ظرافت دخترانه اش را از دست می داد . برای پنهان کردن سوختگی لب هایش رژ تیره ای بر آن نشانده بود .

رد رژ روی چوب پنبه سیگار را دنبال کرد و با ضربه ای خاکستر سیگار را بر جا سیگاری که روی کنسول گذاشته بود ، خالی کرد.

سر درد بعد از سیگار کشیدن را دوست داشت . گاهی در شلوغی افکارش اندکی اغتشاش فکری اش را کم می کرد .

پاکت سیگار را از روی کنسول برداشت و در دستانش چرخاند . نگاه دقیقی به مارک روی پاکت انداخت . پاکت را سر جایش گذاشت و سعی کرد افکارش را متمرکز کند .

دیروز از شنیدن صدای ضبط شده خودش روی پیغامگیر تلفن وحشت کرده بود .

دندان هایش ، لب هایش و حالا هم صدایش ...

صدای کلید را که بر قفل درب ورودی می چرخید شنید . دود تمام اتاق را فرا گرفته بود .

طولی نکشید که مادر در چارچوب در اتاقش جای گرفت .

همانطور که نگاهش در نگاه مادر گره خورده بود ، سیگار را در جا سیگاری فشرد...